شهدا شرمنده ایم

محفل محبین ائمه اطهار،شهدا،جانبازان،ایثارگران و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس

شهدا شرمنده ایم

محفل محبین ائمه اطهار،شهدا،جانبازان،ایثارگران و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس

علی اکبر امام حسین(ع) کار خودش را کرد

گذاشته بودنش توی قبر.کفن را باز کردند. مادرش آمد. نفسی کشید،گفت: پسرم تو رو قسم می دم به علی اکبر امام حسین(ع) یه بار دیگه چشماتو بازکن! چشم هایش بازشد،یا بازشان کرد. مادرش او را دید. دوباره چشم هایش بسته شد،یا بستشان. همه دیدند که علی اکبر امام حسین(ع) کار خودش را کرد.

خانوم شماره بدم؟؟؟؟


خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و
به محـــل زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح
نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم!خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را
به خوابگاه برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد…با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب
شده باشه!!!! فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!

دهه فجر مبارک

فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت زافق سر زده است
دهه فجرمبارک

وصیت معراجی!

مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن...

زمان تشییع و تدفینم گریه نکن...

زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن...

فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را...

وقتی جامعه ی ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت مادرم گریه کن که اسلام در خطر است.


شهید سعید زقاقی